مناجات شب جمعه ای با سیدالشهدا علیه السلام
منی که غرق گناهم، شکسته بال و پرم چگـونه نـام بـلـند تو را به لب بـبرم؟! اگر که دوست نداری “خدا خدای” مرا اجازه هست صدایت کنم به چشم ترم؟! خودم نیـامدهام نیـمه شب به درگـاهت تو خواستی که بیافتد به این حرم گذرم بیا مـرا جلـوی دیگـران خـراب مکـن بگیر دست مرا که به سنگ خورده سرم مرا ببخـش و دوباره بگیر در آغـوش قـسم به حُـرمت خـون مدافـعـان حـرم بـنا نـبـود فـقـط خـوبها حرم بـرونـد شبی بـیـا و مـرا هـم به کـربـلا بـبـرم تـمام هـستی من هـست مـادر و پـدرم فـدای حـضرت اربـاب مـادر و پـدرم اگر حـسین نـشد عـاقـبت کـفـن بـشود چگونه نوکرم و بهر خود کفن بخرم؟! هـنوز نـیـمۀ شبهـای جـمـعـه میآیـد نـوای مـادر او: تـشنه ذبـح شد پـسرم |